تولد امیرحسین
روز تولد امیرحسین بابا امتحان داشت، پسرم خیلی دلش جشن تالاگوگ (تولد) می خواست. نمی گذاشت اون تزیین هایی که با بابا برای تولد نی نی زده بودند رو باز کنم. می گفت: برای تالاگوگ من نگه دار، همه برام کادو بیارند، بازشون کنم... بالا پایین می پرید و می گفت: بعد بگیم ، تالاگوگ مبارک، مبارک... دلم نیومد امسال براش تولد نگیرم. با اینکه خیلی خسته بودم، روز بعدش تا ساعت ٦ صبح یه قابلمه بزرگ دلمه پیچیدم. بعد سالاد الویه با عمه درست کردیم... ژله... بابا هم اومدنی کیک و شمع و میوه گرفته بود. خواهر عمو صفدر از باکو برامون شیرینی فرستاده بود، باقالا... خیلی خوشمزه بود. دایی رضا با خانواده اش و عمه راضیه اینا و خاله معصومه و بچه...