امیر حسین جان امیر حسین جان، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره
کوثر جان کوثر جان ، تا این لحظه: 11 سال و 23 روز سن داره
فاطمه مهربونم فاطمه مهربونم ، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

دستت رو به من بده امیرحسین. بیا بیا...

من و امیرحسین

1391/11/8 11:32
نویسنده : مامانی
851 بازدید
اشتراک گذاری

قلب امیرحسین تفنگشو داده به من تا شلیک کنم. بنگ... بنگ... کیشو... کیشو... خوب، حالا بذار بوست کنم زنده بشی!!... مامان چرا... منو ببین... مامان؟! دارم حرف می زنم آآآ... بله؟! ... جونم!! میگه: مامانی چرا توی تله ویزون سربازا می میرن، مامانشون بوسشون می کنن دیگه زنده نمی ش...ن؟؟!! تعجب 

قلب دعوامون شده الان عصبانیه و می خواد منو تهدید کنه: تو دیگه به من جرات نداری!! من دیگه با تو اصلا دوست نیستم. الان من همه اسباب بازی هامو می دم به صادق ...عصبانی

قلب ببین اسباب بازی هاتو خراب کردی، دیگه برات اسباب بازی نمی خرم... میگه: اصلا  نخر... خاله ام می خره... تعجب

قلب خیلی دوست داره یه مغازه اسباب بازی فروشی داشته باشه. بالش ها رو کنار هم میگذاره و مغازه درست می کنه، هر روز... هر روز باید بری از مغازه اش اسباب بازی بخری و اگه نری می گه: مامان ؟! همه مامانا میان اسباب بازی می خرن تو چرا نمیاااای؟ مامان به نظرت چیه مگه؟هاااان؟!لبخند 

قلب دلش می خواست نه نه ببردش مغازه، ولی روش نمی شد بهش بگه... هی می گفت: نه نه به نظرت چیکار کنیم مگه؟ به نظرت چیه مگه...؟سوال 

قلب همیشه باید دست منو بگیره تا خوابش بگیره... من رومو کردم اون طرف. میگه مامان ؟! مامان پس من دست کی رو بگیرم؟!ماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامانی طهورا
8 بهمن 91 23:38
الهیییییییی چه شیرین حرف میزنی خاله




ممنون خاله جون.
زهره مامان آریان
11 بهمن 91 0:44
چه پسر شیرین زبونی. قبلنا فکر می کردم دخترا ناز می کنن و زبون میریزن.اما حالا می بینم پسرای این دوره زمونی دست کمی از دخترا ندارن