خواب ناز ...
خسته خسته بود... ولی دلش باز هم بازی می خواست...
بابا بریم سالن ورزشی... بابا؟! بریم دیگه... بریم ؟!...
بابا هم ازش خواهش می کرد صبر کن اخبار تموم بشه بریم. کنار بابا دراز کشیده بود ...
بازم می گفت: بریم سالن ورزشی دیگه... همینو داشت می گفت که دیدیم خوابش برد. چقدر بابا دلش سوخت... یه کم خوابید با هم رفتند سالن ورزشی.
می بوسمت ورزشکار بالام.
این هم یه خواب نازدیگه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی