امیر حسین جان امیر حسین جان، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره
کوثر جان کوثر جان ، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره
فاطمه مهربونم فاطمه مهربونم ، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

دستت رو به من بده امیرحسین. بیا بیا...

امیرحسین دلم برات تنگ شده.

1392/4/5 2:22
نویسنده : مامانی
1,204 بازدید
اشتراک گذاری

دلم می خواد باز هم مثل اون روزها قربون صدقه پسرم برم... از بوسیدنش سیر نشوم... باز هم از شیطنت هایش به تنگ نیایم... مثل روزهای دوست داشتنی تنگ در بغلم بگیرم... از خواندن قصه های تکراری به تکرار خسته نشوم... اما خیلی خسته ام... امیرحسین دلم خیلی برایت تنگ شده...

روی کاغذهایی که به دیوار چسبانده بودم خدا کشیده بود با خورشیدی کنارش. خدایش بالای بالا بود... آسمانی سبز... روی ابرهای سفید... آن طرف تر کوثرش را کشیده بود و خودش. 

وقتی امیرحسین دستم رو توی خیابون و یا سر نماز می بوسه ... خدایا چقدر من شرمنده می شم... پسر مهربون من دلم برات تنگ شده.قلب گریه

دلش می خواست بره توی حیاط با بچه ها بازی کنه ولی اجازه بهش نمی دادم. به من میگه: چرا اجازه نمی دی هاااان؟! ماماااااان تو قبلا مامان خوبی بودی آآآ.متفکر

بهش میگم امیرحسین ... کتک می خوری آآآ... برگشته به من میگه: مامان کتک های تو حال میده.نیشخندعزیزم...قلب

 

چند روز پیش برای اولین بار امیرحسین با هزار وعده وعید و البته کمی تهدید نیشخند حاضر شد تا توی آرایشکاه موهاشو کوتاه کنند. من گوشه وایستاده بودم و نگاهش می کردم. چقدر ساکت بود، آخی با این که خوشحال بودم، ولی توی دلم می گفتم کاش اون آرایشگر مهربونه موهاشو کوتاه می کرد. قلب

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (19)

مبین فرفری
4 تیر 92 2:11
موهای جدیدت مبارک باشه عزیزم


خیلی ممنون
مرضیه مامان امیرحسین
5 تیر 92 16:37
ای جونم خدا حفظش کنه آقا رو
عزیزم با اجازت لینکت کردم به ما هم سر بزن خوشحال میشم


خیلی ممنون مامانی مهربون.
سیدمهدی
7 تیر 92 14:01
سلام. نکنه دوست داشتی امیر حسین تا آخر همون بچه بمونه بعدش هم یه جوری گفتی دلش براش تنگ شده حس کردم انقدر دیر اومدم ایشون تشریف بردن خدمت سربازیاز طرف من ببوسش



ممنون از لطفتون
مامان یزدان
8 تیر 92 8:22
الهی. یزدان منم همیشه از ارایشگاه می ترسه و تا حد از حال رفتن پیش می ره.
سیدمهدی
8 تیر 92 12:59
سلاممممممممم. معلوم هست شما کجا تشریف دارید؟؟؟؟؟
الی مامی آراد
9 تیر 92 15:11
سلام عزیزم آراد جون هم توی مسابقه نی نی شکمو با کد290 شرکت کرده ممنون میشم بهش رای بدین شماره 290 رو به این شماره 20008080200 ارسال کنین
مامان یزدان
11 تیر 92 8:47
مامان یزدان
15 تیر 92 10:11
سیدمهدی
17 تیر 92 5:08
سلامممممم . خانم دل تنگ محبت میکنی به جای دلتنگی آپ کنی و یه کم از کوثر جون برامون بگیبابا این امیرحسین دیگه داره ازدواج میکنه
سیدمهدی
18 تیر 92 3:13
حالا آپ کردم فقط نیای دیگه مجبورم از خشونت استفاده کنم
سیدمهدی
19 تیر 92 5:25
سلام مامان امیر حسین و کوثر جونی عزیز .روز اول ماه مبارک رمضان به شما و خانواده عزیزت مبارک
مامانی درسا
21 تیر 92 3:06
امان از دل ما مامانا تا توی شکممون هستن میگم کی میاد تو بغلم وبعد هم که اومدن میگیم کی راه میره کی حرف میزنه کی میره مدرسه و الا آخر ولی بازم دلمون برای اولین دیدارمون تنگ میشه حتی برای گریه هاشون عزیزم ما مادر هستیم و این در سرشتمونه .... خدا دو تا گلتو برات به سلامت نگه داره ....... امیرحسین نازنین کوتاهی موهات مبارکت باشه عزیزم



خیلی ممنون خاله مهربون.
سیدمهدی
23 تیر 92 6:46
سلام . معلومه چرا اپ نمیفرمائی؟؟؟؟هنوز با امیر حسین عزیز درگیری؟


آقا سید حسابی درگیرم.
مامان شهرغریب
23 تیر 92 19:08
سلام

ممنون ازحضورتون وحسن نظرتونماشااله بچه های نازوعزیزی دارین خدابراتون حفظشون کنه
همیشه ما مادرها دل تنگ بچه گی بچه هامیشم
خداحافظوشن باشه.
نمازوروزه هاقبول

سلام.ممنون از حضورتون. من برای الان امیرحسین هم دلم تنگ مشه... چون همیشه فقط امیرحسین بود و من و یه عالمه محبت والان انگار دور شدم از امیر نازم و اون هم دیگه مثل اون موقع ها نیست ... الان شما نمی تونیداون حس منو درک کنید...وقتی بچه دومتون بیاد اون وقت معنی دل تنگی منو می فهمید مامان امین رضای عزیز.
الهه مامان یسنا
24 تیر 92 15:51
سلام دوست خوبم ممنون که بهمون سر زدی. اگه دوست داشته باشین شما رو لینک کنم



خواهش می کنم مهربون.
زهره مامان آریان
24 تیر 92 17:38
اخه عزیزم.منم گاهی از جوابای آریان کفری میشم و گاهی میگم چقدر زود بزرگ شده که باهام مقابله می کنه.
موهای جدید هم مبارک.انشالله ارایشگاه دومادی بری
کوچولوهای نازنینت رو ببوس


ممنون عزیزم.همچنین دومادی آریان جون.
مرضیه مامان امیرحسین
25 تیر 92 13:20
سلام خاله جونم ممنونم که به ما سر میزنی شکار لحظه ها بوده باباش داشته امیرو میخابونده اینم شروع کرده تو خاب اواز خوندن خخخخخخخخ باباشم بلافاصله صداشو ضبط کرده هههه فدات شم که اومدی پسر نازتم ببوسسسسسس
راستی منم خیلی دلم برا اونوقتهای امیرحسین تنگ شده که خیلی بچه بود ولی خب چه کنیم زود میگذره
انشالله که همشون سالم باشن بوسسسسس


]




مامان آرتین
29 تیر 92 16:58
خدا صبرتون بده با این بچه ها من میدونم تو دل شما چی می گذره.ولی بیاید به هم یه قول بدیم با هم تمرین صبر کنیم .تا روز هایی با خاطرات زیبا رو براشون درست کنیم.موفق باشید



با این بچه ها...؟؟ بچه های من گل اند... همه کس من اند تو این شهر درندشت.ممنون که پیش ما اومدید.
مامان سانای
2 مرداد 92 10:04
خیلی مواظب امیر حسین باش به قول سانای اولین کسی که بهت گفته مامان امیر حسین بوده .



آفرین سانای جونم چه جالب...!!