امیر حسین جان امیر حسین جان، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره
کوثر جان کوثر جان ، تا این لحظه: 11 سال و 24 روز سن داره
فاطمه مهربونم فاطمه مهربونم ، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

دستت رو به من بده امیرحسین. بیا بیا...

باران رحمت خدا بر من باریده است.

1394/4/14 2:13
نویسنده : مامانی
2,208 بازدید
اشتراک گذاری

احساس قشنگی است دوباره حس نوشتن پیدا کنی و بیایی برای خودت خوشی ها را زمزمه کنی... لحظه های همیشه قشنگ برایت تلنگری باشد تا باز هم بخندی و مادری باشی مهربان... چقدر فاصله نوشته هایم طول کشید ، این همه مدت لحظه های خوب و لطف بی پایان مهربان بی همتا تنهایم نگداشت و من باز هم صدای خدا را در خودم می شنوم که مرا باز هم لایق مادر شدن دانست. من چقدر خوشبختم که همه مهربانی اش را نثار من ناسپاس کرده بود و من نمی دانستم که بارانش برمن باریدن گرفته است... این همه رحمت.... خدایا مرا ببخش اگر ناشکیب بودم... ببخش اگر نامهربان بودم... ببخش مرا تا دوباره لبریز شوم از مادرانه های قشنگ.

دخترم کوثر برای عروسکهایش مادری مهربان شده و هر روز موهایشان را ناز می کند و با عشق دخترم دوست دارم در گوشش می خواند و من از او یاد می گیرم عشق در وجود یک دختر همیشه روشن است. محکم بغلمان می کند و با گفتن مامان بابا دوست دارم عاشقتم ... حسی به من دست می دهد که زبانم از وصف آن عاجز است. بی اختیار خنده روی لبهایم می نشیند و چیزی توی دلم آب می شود.

امیرحسین و قیافه مردانه ای که به خود می گیرد و احساسی که به ندرت نشان می دهد ولی غلیظ و پر جذبه ... اخم هایش را در هم میشکند و خنده زیر لبش را پنهان می کند و تمام قد رو در رو می ایستد و از خودش دفاع میک ند ، در مقابل ابهتی که به خود می گیرد کم می آورم و می خندم توی دلم و به بزرگ شدنش می بالم. دلم می گیرد از سرعتی که روزها به خود گرفته اند و من هنور درگیر خودم هستم. روزهایی که می گذرند و من هنوز عطش روزهای قشنگ برایم همیشه هست. انگار سیر نمیشوم...

خدایا عاقبت بخیری دعایی بود که مادر بزرگ همیشه به لب داشت خدایا همه ما رو عاقبت بخیر کن .مراقب عزیزانم باش ای مهربان ترین مهربانان.محبت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)