سلام برف ... سلام
سلام برف سلام برف ... وقتی نه نه سرما چارقد رنگی رنگی پاییز رو کنار کشید و موهای سفیدش رو افشون کرد، امیرحسین بلند بلند می گفت: سلام برف... سلام برف... و چه زیبا کودکانه برف بازی می کرد. وقتی که گوله های برف رو توی دستهاش می فشرد بازهم سردش شده بود. دلش آدم برفی می خواست ولی هنوز برف تمامی نداشت . می خواست سیر سیر برف ببیند پسرم، که روزها انتظارش را کشیده بود. آرزو می کرد عمو نوروز نی نی آرزوهایش را برایش زود زود بیاورد تا شادی اش را با او تقسیم کند. این انتظار برایم غریب و عزیز است. کاش همیشه دلت گرم گرم باشد تا سرمای کینه در آن جا خشک نکند.عروسک بهاری من.
اتل متل آبنبات برف اومده تو حیاط امیرحسین بازی کن آروم و با احتیاط
تشریف ببرید ادامه مطلب
مامان یخ زدم برییییییییییم خونه!!
مامان بسه دیگه من میرم خونه گرم بشم، شما بمون برام آدم برفی درست کن.