امیر حسین جان امیر حسین جان، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره
کوثر جان کوثر جان ، تا این لحظه: 11 سال و 24 روز سن داره
فاطمه مهربونم فاطمه مهربونم ، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

دستت رو به من بده امیرحسین. بیا بیا...

این زخم شهر را درمانی نیست...

1391/10/27 17:45
نویسنده : مامانی
1,189 بازدید
اشتراک گذاری

هنوز باورم نمیشه چطورمیشه انقدر وقیح شد... پست پست... چطور میشه گدا صفت بود و بی عزت... توی اتوبوس امیرحسین داشت با یه بچه ای صحبت می کرد، حواسم گرم بچه ها بود... چقدر صمیمیانه و کودکانه بودند... خنده روی لبهایمان. امیرحسین داشت برای پسرک از نی نی اش تعریف می کرد. تکانهای اتوبوس اذیتم می کرد. نه نه پشت سرمان با یک دست چادرش و با دست دیگرش میله را محکم گرفته بود... رسیدیم ... مترو...

دستم را بردم توی کیفم تا بلیط رو بردارم. خدااای من!!! کیفم نبود. گفتم مامان، کیفم نیست. نه نه داشت می گفت: آخه دخترم، چرا زیپ کیفت ات رو نبسته بودی؟؟؟ یه نگاهی به کیفش کرد... واااای من!!! چطور وقیحانه و با چه جراتی زیپ کیفش را باز کرده بودند و کیف پول مادرم هم نبود... .

حالا چطور به کسی که کنارت وایستاده و شاید به تو تکیه داده ... میشه اعتماد کرد. چادرهایمان برایش ... من هنوز باورم نشده ... دسته های کیفم توی دستم بود چطور کیف به آن بزرگی را برداشته بود... بی آنکه ما بفهمیم؟!

دل شکستهساکتساکتساکتساکتتعجبناراحتدل شکستهساکتمتفکرساکتدل شکستهناراحتتعجبساکتساکتساکتساکتدل شکسته

پی نوشت: گلبرگ عزیز، مامان آریا این زخم شهر را درمانی نیست... بی خود دلمان می سوزد....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

الی مامان
28 دی 91 10:06
نه مامانییییییی
حق با شماست
درمانی نیست...
به گرسنگی و نیاز آدم ها هم ربط ندارد
مرض است سخت خوب می شود شاید هم نمی شود


لابد عزیزم ...
آرزو مامان نیکی
30 دی 91 7:19
درمانی نیست وای به حال جامعه مسلمان ما
سپیده از وبلاگ "کودک من"
1 بهمن 91 2:29
این پست به "کودک من" اختصاص نداره به بزرگترهای "کودک من" اختصاص داره منتظر حضور سبزتان هستم http://koodakeman91.niniweblog.com/
سپیده از وبلاگ "کودک من"
2 بهمن 91 1:43
خانمی به مامان یزدان گفتم


ممنون عزیزم.
مامان یزدان
2 بهمن 91 7:16
سلام گلم. من همیشه بهتون سر می زنم.ولی تصور می کردم ما رو فراموش کردید که دیگه نمیاید پیشمون. امروز متوجه شدم. از لینک هاتون من تونستم یزدان رو باز کنم.آره شاید حق با شما باشه.باشه عزیزم.یک سری از کد ها رو بر میدارم.
saba
3 بهمن 91 23:08
سلام.وبلاگ واقعا زیبایی دارید من وارد کننده برچسب های دیواری(دکوراسیون منزل) هستم لطفا به وبلاگ من سر بزنید ونظر خود را بگویید واگر مایل بودید تبادل لینک کنیم با تشکر http://dewall.blogfa.com/
مامان نیایش
4 بهمن 91 17:51
سلام عزیزم واقعا متاسف میشم وقتی این چیزا رو می شنوم نمیدونم واقعا داریم به کجا میریم ؟این اوضاع بد اقتصادی یه طرف این مرضی که حتی در صورت آرامش و توانمندی مالی ممکنه وجود داشته باشه یه طرف...اما اوضاع بد جوری داره خراب میشه خدا خودش کمک کنه
مامان فافا
4 بهمن 91 20:57
واقعا ناراحت شدم.متاسفانه همین اتفاق هم چند وقته پیش واسه مادر من هم افتاده.
مامان یزدان
7 بهمن 91 7:35
چی بگم والله
مامان یلدا و سروش
7 بهمن 91 16:33
این نوع بیماری در سراتاسر ایران وجود داره. مامان ظفلی منم همین پنجشنبه گذشته تو مطب دکتر چنین اتفاقی براش افتاد . و کیف پولی که که تمام زندگیش توش بود. خدا ازشون نگذره که باعث ناراحتی مردم میشن خدا حفظ کنه این گل پسری رو اگه با تبادل لینک موافقین لطفا با ذکر شهرتون ما رو خبر کنید تا کنار اسمتون لینک کنم
مامان نيروانا
8 بهمن 91 9:03
كاش باشه
مامانی طهورا
8 بهمن 91 23:46
درمان داره خانمی
دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره
اللهم عجل فی فرج مولانا


آمییییین...
زهره مامان آریان
11 بهمن 91 0:46
وای چقدر بد... خدا ازشون نگذره که دسترنج مردم رو چه کم چه زیاد بی زحمت میگیرن.