نقاشی امیرحسین
این نقاشی امیرحسین برای دهه فجره. البته من یه کوچولو پررنگش کردم. من هم اونو به شبکه پویا فرستادم. راستی امیرحسین مسابقه نقاشی نمازخونه خوابگاه هم می خواد شرکت کنه. الهی من قربونت بشم نقاش کوچولوی من.
دلم می خواست همه نقاشی های امیرحسین رو اینجا بیارم ولی بعضی هاشون رو کوثر پاره کرده... آخی عزیزم ... وقتی من ناراحت میشم میگم واااای کوثر چرا پارشون کردی؟؟ امیرحسین برمی گرده بهم میگه با صدای مردونه، ولش کن بذار پاره کنه ... خوب خواهرمه.
بعدا نوشت:
یادم میاد تا چند وقت پیش از ترسمون به کامپیوتر دست هم نمی زدیم که مبادا همه اطلاعاتش بپره. اما خیلی چیزها عمرشون کمه و نمیشه باور کرد که دیگه اون روزها گذشت و این همه دب دبه کامپیوترها تموم شد و همه چی کوچیک کوچیک میشه و می تونی توی دستت بگیری و یا توی جیبت جا بدی...
اون روز ذوق نقاشی امیرحسین رو داشتم وقتی بابا اومد، براش یه تب لت گرفته بود. نمی دونم انگار دنیای بچه های امروز با ما خیلی فرق می کنه. امیرحسین خودش برنامه دانلود می کنه ... نصب می کنه ... حدف می کنه ... چت می کنه ... شکلک می فرسته ... دنیای من و دنیای امیرحسین ... یادش بخیر اون همه بازی ... لی لی، هفت سنگ... قایم با شک... با گچ روی زمین می نوشتیم الف ... ب... ولی الان با یه برنامه می نویسه الف ... ب... بعد می نویسه ... بابا ... نمی دونم خوشحال باشم یا نباشم... این همه دور شدن از آن همه خوشی رو فقط فقط کز کردن توی خونه های چندمتری و نبود دوستی می دونم که باهاش شیطنت بکنه... با فراغ بال بدو بدو کنه و با خوشحالی بخنده ... بلند... بلند...