خنده شو قربون بشم...
چه احساس با شکوهی است مادر شدن و چقدر زیباتر، وقتی آرام در بغلش می گیری، نوازشش می کنی... می بوسی و سیر نمی شوی از مادر بودن ... تمام لحظه های سخت با خنده هایش شسته می شود و رنگ می گیرد دوباره حس مادر بودنت با خنده های نازش به تکرار... این دوست داشتن را با هیچ زیباترینی عوض نمی کنم.
راستی دعایت اجابت شده مادربزرگ... بهشت تو خونه منه... و من از حوض کوثر سیرابم.
عروسک من داره بزرگ میشه... خانوم میشه... قربونش برم الان داره با خنده هاش دلبری می کنه. وقتی کنارش می نشینم خودشو لوس می کنه پاهاشو تکون می ده برای خودش آواز می خونه. راستی خوشگل مامان با باباش صحبت هم می کنه...هر چی دد دد... بابا می گه کوثری جوابشو می ده... مهربون من صداها رو تشخیص می ده. وقتی مامان پیششه آرومه... داداش هر جا می ره با چشماش دنبال می کنه. وقتی شیر می خواد با تمام توان سعی می کنه، مشتشو بخوره... چقدرم خوشمزه می خوره... دل دردش آروم تر شده ولی همون ساعت ٢٠/١دقیقه می خوابه. وقتی هم که بخوابه تا صبح ساعت ١٢ ظهر می خوابه. واااای خیلی ناز می خوابه. راستی دیگه داره برمی گرده ولی نصفه... انقدر سر جاش تکون می خوره که می بینم از بالش کلی فاصله گرفته. گوشواره هایی که به گوششه مال بچه گی های منه.مامانم برام نگه داشته بود ... بعضی وقت ها موهاشو می گیره و دستشو مشت می کنه، می کشه... گریه می کنه و نمی دونه داره خود زنی می کنه اون وقته که باید سریع کمکش کنیم... وقتی می ترسه دستاشو مشت می کنه بازش نمی کنه... کوثر مامان توی حموم ساکت ساکته... از آب خیلی خوش میاد. خاله زینب، تپلی شده، جون میده تا مامان یه گاز گنده از دستاش بگیره.
دخملو قربون بشم...خنده شو قربون بشم... کوثرو قربون بشم...