امیرحسین، داره خراب کاریات خیلی زیاد میشه مامانی. آروم داشتی بازی می کردی، گفتم برم کارامو انجام بدم. چه پسر خوبی شده. آقاست!! چه خوب داره واسه خودش بازی میکنه، دیگه داره راه میره. خوشحال رفتم و چند دقیقه بعد که اومدم دیدم. بله ؟! امیرحسین خودشو آرایش کرده. یکی از رژ لبامو هم خورده بودی. زبونت قرمز بود. قشنگ جلوی آینه نشسته بودی واسه خودت. تعجبم از این بود که مداد رو ورداشته به ابروهاش کشیده. فکر کردی رژلب رومن به لبم می زنم، حتما می خورم. خدا خدا می کردم رژلبی که قورتش دادی مریضت نکنه. تا دو روز همش پوشکت قرمز بود. ...