آقای سر آشپز
من وسایل آشپزی می خوام. من می خوام آشپز بازی کنم. همش کفگیر ملاقه مون وسط اتاق پخش بود تا اینکه مامان برای امیرحسین وسایل آشپزی گرفت. وقتی داشتیم می خریدیم آقای فروشنده به امیرحسین می گفت: مگه تو دختری؟؟ امیرحسین گفت: نه... من می خوام آشپزی کنم.
الان دیگه قربونش برم... امیرحسین برای ما آشپزی می کنه. و به زور می گه حاضر شده بیا بخور... بیچاره بابا وقتی خواب بود قابلمه اش رو به زور چسبونده بود دهن بابا و می گفت: بیا بخور می خوااای از گشنه ای بمیری...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی