شمارش اعداد
امیرحسین وقتی کوچولو بود، اعداد رو خیلی براش تکرار می کردم. همش نگاه می کرد. فقط می گفت: ١ ، ٨ ، ١٠ وقتی هم بازی می کرد، به جای ١،٢،٣ یک هشت ده می گفت. خندمون می گرفت.
یه روز بابا براش قصه امیرحسین رو تعریف کرد که توی مدرسه آقای معلم، از بچه ها پرسیده بود بچه ها کی می تونه از ١٠ - ١ بشمره. امیرحسین بلند شده بود و اجازه گرفته بود و خوب خوب شمرده بود و آقای معلم گفته بود آفرین امیرحسین تو چقدر خوب بلدی بشمری و براش جایزه داده بود.
از اون روز امیرحسین شروع کرد به شمردن اعداد. خوب خوب. قصه ها در یادگیری بچه ها خیلی تاثیر دارند. تکرار مکرر من اصلا فایده ای نداشت. ولی قصه ای که غیر مستقیم گفته می شد خیلی کارساز بود. امیرحسین من آقا شده. دیروز که دیدم همه سی دی هاش رو از ١٤ - ١ شمرد. یاد اون روزایی افتادم که شبا قبل خواب همش می گفت، از یک تا ده براش بشمریم تا بخوابه. انقدر ما می شمردیم، خوشش می اومد... تکرار تکرار... ولی همش یک و هشت و ده رو تکرار می کرد. یه روز که خاله مرضیه اومده بود خونه ما، انقدر من از یک تا ده برای امیرحسین شمردم که خاله مرضیه از دست ما داشت دق می کرد. خاله جان این کار هر روز ما بود.