امیر حسین جان امیر حسین جان، تا این لحظه: 15 سال و 2 روز سن داره
کوثر جان کوثر جان ، تا این لحظه: 11 سال و 27 روز سن داره
فاطمه مهربونم فاطمه مهربونم ، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

دستت رو به من بده امیرحسین. بیا بیا...

امیرحسین درو باز کن!!!

1391/4/12 19:29
نویسنده : مامانی
1,216 بازدید
اشتراک گذاری

امروز ظهر امیرحسین خیلی دلش آب بازی می خواست بردمش حموم، کمی آب بازی کنه. شالاپ شلوپ آب بازی.

موهاشوکه شامپو می زدم، گفت: مامان ببین من نمی ترسم چشمام بازه!! مژه امروز از شامپو نمی ترسید.تشویق آب بازیمون که تموم شد حوله رو گذاشتم سرش گفتم: بذار اینجا رو آب بکشم بیام وایسا جلو در. درو بستم. توی دلم گفتم: نکنه امیرحسین درو قفل کنه؟! گفتم نه بابا همیشه می ذارمش، قفل نمی کنه. حموم رو آب کشیدم می خواستم  درو باز کنم، واااای من! در قفل بود.تعجبنگران

هر چی از حموم می گفتم، امیرحسین بیا درو باز کن. هی می اومد قفل رو می چرخوند باز نمی شد. مامانی، درمونو باز کن!! ... مونده بودم توی حموم .منتظر امیرحسین هم گریه می کرد. گریهگریهدر رو نمی دونست باید دو بار بچرخونه. هی قفل می کرد باز می کرد. گفتم لباستو بپوش برو مامان صادق رو بگو بیاد. امیرحسین دیگه گریه نکرد ساکت بود. خودش لباس زیرشو می پوشه می ره خونه صادق.نگران

هاجر خانوم بیچاره تازه از امتحان اومده بود، خواب بود. خواب  درشونو که می زنه بابای صادق درو باز می کنه، می بینه امیرحسین لخت، حوله سرش، جلوی دره. هاج و واج می مونه.هاجر خانوم رو بیدار می کنه. امیرحسین هم هاجر خانوم رو می کشه میاره ... مامانم تو حموم گیر کرده... در قفل شده...نگران

هاجر خانوم اومد درو باز کرد. خدا رو شکر من داشتم می بردمش حموم در ورودی مون رو قفل نکرده بودم. و گرنه ... خیلی بلا شدی امیرحسین. الهی قربونت بشم.قلب می پرسیدیم چرا درو قفل کردی امیرحسین؟!سوال میگه: می خواستم مامانم از در دستشویی بیاد بیرون. آخه پسر گل این چه کاریه مگه من روحم؟! از دیوار رد بشم. خلااااااصه، امروز من اینطوری نجات پیدا کردم.نیشخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خاله
12 تیر 91 20:11
آخی.شیطون بلا.دیگه داری بزرگ میشی آ.خرابکاریاتوخودت درس میکنی.آی جونم.فدات شدم.
ریحانه کوچولو
17 تیر 91 13:41
شیطون بلا