ریحانه
چند روز پیش وقتی ریحانه مامانش(همسایمون)کلاس داشت ریحانه رو آورد خونه ما، قبلا هم یه بار آورده بود. ریحانه خیلی دختر آروم و خوبیه.
امیرحسین به ریحانه می گفت دخترم. باهاش خوب خوب بازی می کرد، برخلاف زهرا (دخترعمه) که همیشه باهاش دعواشون میشه. می گفتم ریحانه، غذا می خوری خاله؟ می گفت: آیه. می خوای بخوابی؟ آیه. می خوابید. آب می خوای؟! آیه. بشین خاله. می نشست. تازه به من می گفت مامان. خیلی دوست داشتنیه. وقتی توی حیاط خوابگاه می بینمش انگار خیلی به من نزدیکه...این هم عکس امیرحسین و ریحانه گلی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی