امیرحسین درو باز کن!!!
امروز ظهر امیرحسین خیلی دلش آب بازی می خواست بردمش حموم، کمی آب بازی کنه. شالاپ شلوپ آب بازی. موهاشوکه شامپو می زدم، گفت: مامان ببین من نمی ترسم چشمام بازه!! امروز از شامپو نمی ترسید. آب بازیمون که تموم شد حوله رو گذاشتم سرش گفتم: بذار اینجا رو آب بکشم بیام وایسا جلو در. درو بستم. توی دلم گفتم: نکنه امیرحسین درو قفل کنه؟! گفتم نه بابا همیشه می ذارمش، قفل نمی کنه. حموم رو آب کشیدم می خواستم درو باز کنم، واااای من! در قفل بود. هر چی از حموم می گفتم، امیرحسین بیا درو باز کن. هی می اومد قفل رو می چرخوند باز نمی شد. مامانی، درمونو باز کن!! ... مونده بودم توی حموم . امیرحسین هم گریه می کرد. در رو نمی د...
نویسنده :
مامانی
19:29